تحولات منطقه

۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۴:۳۸
کد خبر: ۵۳۴۳۰۴

جامعه:این روزها که فصل برگزاری امتحانات دانش‌آموزان است، گاهی والدین با پدیده‌های عجیب و هشداردهنده‌ای روبه‌رو می‌شوند

زمان مطالعه: ۳ دقیقه

* سید مصطفی حسینی راد

 قبل از اینکه به ماجرایی که دخترم درباره آخرین امتحان خودش و واکنش همکلاسی‌هایش به سختی این امتحان تعریف می‌کرد، اشاره کنم، لازم است به چند نکته درباره وضعیت آموزش و پرورش و نظام تعلیم و تربیتی بپردازم که این دانش‌آموزان، محصول و خروجی آن هستند.

امروزه دانش‌آموزان ما به شکل هشداردهنده‌ای «درس‌گریز» و «مدرسه‌گریز» شده‌اند. آن‌ها حوصله و تحمل شنیدن و فراگرفتن درس‌های مدرسه را ندارند. بسیاری از این دانش‌آموزان حتی در ظاهر نمره‌های خوبی می‌گیرند، ولی وقتی با آن‌ها گفت‌وگو می‌کنی درمی‌یابی که تنها به اجبار خانواده و از ترس آینده موهوم شغلی، تحصیلی و اجتماعی یا ترس از عوارضی که درس نخواندن در محیط مدرسه برایشان دارد، درس می‌خوانند بدون آنکه هیچ لذتی از این درس خواندن و فراگرفتن داشته باشند.

بیشتر دانش‌آموزان معتقدند که این درس‌ها به هیچ کارِ امروز و فردای آن‌ها نمی‌آید و هیچ فایده‌ای برای آن‌ها ندارد و از نظر خودشان دلایلی هم برای این مدعا می‌آورند. به عنوان مثال اینکه فردا که من عروس شدم این معادله‌های ریاضی یا این که اقتصاد کشورهای آمریکای جنوبی چگونه می‌چرخد، به چه درد من می‌خورد!

اگر به‌صورت تصادفی با چند نفر از دانش‌آموزان دبیرستانی گفت‌وگو کنید و اجازه بدهید که حرف دلشان را بزنند، درباره مدرسه و محتوای کتاب‌های درسیشان درد دل‌های فراوان و قابل توجهی دارند. سخنانی که متأسفانه در نظام آموزشی و پرورشی ما هیچ کس به آن توجه نمی‌کند و هیچ‌گاه مورد مداقّه و تحلیل قرار نمی‌گیرند.

براستی چرا کسی نمی‌اندیشد و تحقیقی در این باره صورت نمی‌گیرد که چرا دانش‌آموزان امروزی ما به طور رسمی از کلمه «تنفر» درباره چندین عنوان درسی خود استفاده می‌کنند؟ پیشترها ممکن بود یک دانش‌آموز مثلاً بگوید از درس ریاضی یا علوم یا تاریخ متنفرم! اما امروزه این میزان تنفر از یک یا دو درس به ۶ یا هفت درس و حتی بیشتر رسیده است. دلایل این امر چیست؟ آیا محتوای درسی کتاب‌ها سخت و خشک و خشن هستند؟ آیا جذابیت لازم را برای دانش‌آموزان ندارند؟ آیا بشدت «حافظه‌محور» و حفظ کردنی هستند و نه یادگرفتنی و تمرین کردنی؟ آیا شیوه‌های تدریس معلمان اشکال دارد؟ آیا برخورد و اخلاق و رفتار معلمان در برابر دانش‌آموزان حساب شده و علمی و صحیح نیست؟ آیا حجم محتوای آموزشی در کتاب‌ها نسبت به بخش پرورشی آن‌ها بسیار سنگین و نامتناسب است؟ آیا این کتاب‌ها به پرسش‌های ماهوی و نیازهای سنی دانش‌آموزان بخصوص در مقطع متوسطه پاسخ خوبی نمی‌دهند؟ آیا حجم و میزان برنامه‌های پرورشی در کنار محتوای آموزشی، بسیار اندک و ناچیز است و نمی‌تواند بالانس لازم را بین «آموزش» و «پرورش» دانش‌آموزان و جلوگیری از خسته شدن آن‌ها ایجاد کند؟

آیا و آیا و چندین و چند آیای دیگر! گویا در نظام آموزشی ما این «آیا»ها جایگاه مهمی ندارند و تا زمانی که این‌گونه باشد مشکلات ما روز به روز بیشتر می‌شود و خانواده‌هایی را که چشم امیدشان به مدرسه و آموزش و پرورش است، درمانده‌تر و آشفته‌تر می‌سازد.

اما قصه دیروز دختر من و همکلاسی‌هایش در دبیرستان که بی‌ربط به همین مباحث هم نیست؛ پس از برگزاری امتحان «مطالعات اجتماعی»، همکلاسی‌ها که از سختی عجیب و غریب امتحان به ستوه آمده بودند و اشک‌های شاگرد اول کلاس را هم دیده بودند، در محوطه حیاط مدرسه اقدام به پاره کردن و ریز ریز کردن کتاب مطالعات اجتماعی می‌کنند! بدون اینکه در این نظام آموزشی کسی به آن‌ها حرمت کاغذ و کتاب را آموزش داده باشد یا کسی بیندیشد که مطالعات اجتماعی در واقع چیست و شما چه چیزی به بچه‌ها یاد می‌دهید و چرا یک امتحان «حفظی» که ارزش علمی اندکی دارد، باید این قدر سخت باشد؟ چرا و چرا و صدها چرای دیگر!

* خواننده گرامی! لطفاً دیدگاه خود را درباره این موضوع با شماره پیامک ۳۰۰۰۷۳۷۲۷۴ در میان بگذارید

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.